جدول جو
جدول جو

معنی دوست پرست - جستجوی لغت در جدول جو

دوست پرست
(شَ پَرْ وَ دَ / دِ)
دوست باز. (یادداشت مؤلف). رجوع به دوست باز شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صورت پرست
تصویر صورت پرست
پرستندۀ صورت، صورت باز، آنکه صورت زیبا را دوست دارد، کسی که فریفتۀ جمال و صورت ظاهر است
فرهنگ فارسی عمید
(پَ رَ)
صفت و حالت دوست پرست. دوست بازی. رفیق بازی. (از یادداشت مؤلف). رجوع به دوست باز شود
لغت نامه دهخدا
(شَ زَ دَ / دِ)
که سلطه و اقتدار را بپرستد. که در جستجوی سعادت و دولت است. دولتخواه:
زنده بود طالع دولت پرست
بندۀ دولت شو هر جا که هست.
نظامی.
و گرچون مقبلان دولت پرستی
طمع را میل درکش بازرستی.
نظامی.
بدین تخت و این جام دولت پرست
بسا جام و تختا که آری بدست.
نظامی.
گذارنده دانای دولت پرست
به پرگار دولت چنین نقش بست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(شُ هََ)
دوست پرورنده. دوست پرست. پرورش دهنده دوست:
حافظ ز غصه سوخت بگو حالش ای صبا
با شاه دوست پرور دشمن گداز من.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(دَ شِ)
پرستندۀ صورت. فریفتۀ جمال ظاهر:
آنچه با صورت پرستان هری کردی عیان
هیچ صورت بین ندارد ز آن معانی جز خبر.
سنائی.
عاشق خویشی تو و صورت پرست
زآن سپهر آیینه ای داری بدست.
نظامی.
نظر بر بت نهی صورت پرستی
قدم بر بت نهی رفتی و رستی.
نظامی.
نی دو باشد تا توئی صورت پرست
پیش او یک گشت کز صورت برست.
مولوی.
کی بود جای ملک در خانه صورت پرست
رو چه صورت محو کردی با ملک همخانه باش.
سعدی.
رجوع به صورت پرستی و صورت پرستیدن شود، صفت مانی است در این ابیات:
بگفتند کاین مرد صورت پرست
نه بر پایۀ موبدان موبد است.
فردوسی.
بدو گفت کای مرد صورت پرست
به یزدان چرا آختی خیره دست.
فردوسی.
چنین گفت کاین مرد صورت پرست
نگنجد همی در سرای نشست.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(شَ کَ)
که مردم سفله و فرومایه را پرستد. که به پرورش و پرستاری اشخاص پست و بی ارزش کمر بندد: و حکایت نکایت روزگار دون پرست باشد. (ترجمه محاسن اصفهان ص 91)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دولت پرست
تصویر دولت پرست
کسی که سلطه و بودن اقتدار را بپرستد، دولتخواه
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه دوستدار صورت و نقاشی است، آنکه صورت و چهره زیبا را دوست دارد
فرهنگ لغت هوشیار